دُر مکتوم در صدف...
در مورد صدای شادروان ایرج بسطامی، بیشتر مباحث کمی صدا و به ویژه ارتفاع صوت او مورد توجه قرار گرفته است. حال جدا از اوجخوانی منحصر به فرد وی و اینکه توان خواندن زیرترین نتهای آلبوم «موسم گل» را که در آن عصر هیچ خواننده مردی - جز او- یارای اجرای آن نبوده؛ نباید ما را از بم خوانی خاص بسطامی غافل کند. در صورتی که بم خوانی از بسیاری جهات از اوج خوانی دشوارتر میباشد و بخصوص برای یک اوج خوان، بم خوانی دشواری بیشتری دارد. فارغ از هنر بم خوانی او، مباحث کیفی صدای بسطامی نیز قدری مغفول مانده است. صدایی به غایت کم نظیر از حیث مباحثی چون زنگ، جنس (طنین)، رنگ (تنالیته)، حالت (انعطاف)، شخصیت، حس و حال و بسیاری دیگر از مؤلفههای کیفی صدا که در صوت او کاملاً مشهود بود. به طوری که به زعم نگارنده، بسطامی اگر آن قدرت اوج خوانی در مایههای بالا و به اصطلاح چپ کوک را نداشت، باز هم خواننده و آوازخوانی ماندگار میشد زیرا صدایش، صدایی باکیفیت بود. البته از قدیم منقول است «آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند»؛ آن سوختگی از جنس صدا، برخاسته از آلام درونی او بود و البته صفای باطن و مناعت طبع او هم، این کیفیت صدایی را چند افزون ساخته بود. خصیصهای که شاید بتوان آن را شمیم یا عطر صدا نامید که برگرفته از عنصر وجودی هنرمند است. افسوس که اجل مهلت نداد که اگر میداد، بسیاری از ظرفیتها و توانمندیهای بالقوه صدای بسطامی بیشتر و بهتر به منصه ظهور میرسید و بالفعل میشد. با منظور ساختن تمامی ظرافتها و قدرت و توان بالای اجراییاش، باید اذعان داشت که صدای او چون دُر مکتوم در صدف ماند و بسیاری از ظرایف و دقایق، آن طور که باید و شاید به ظهور و بروز نرسید. آثار محدود بسطامی گویای تمامیت هنرمندی او نیست. هنرمندی که در اوج پختگی و در ایامی که در آواز، صاحب امضا شده بود و میرفت که سبک و سیاق آوازخوانی اش را به تکاملی متعالی تر وادارد، دست غدار روزگار امانش نداد.