پنجشنبه, 9 فروردین 1403
منو اصلی

 

حسین مرعشی:

 

وقت حرف‌های قشنگ گذشته است

محور مصاحبه حال و روز اصلاحات بود و اینکه چشم‌انداز جریان اصلاحات در آینده سیاسی کشور چگونه خواهد بود. بدون هیچ تعارفی و به صراحت گفت: اصلاحات سیاسی و فرهنگی در شرایط فعلی کشور راه به جایی نمی‌برد. باید به سمت اصلاحات اقتصادی و اجتماعی گام برداشت که بر سر آن می‌توان با نظام مفاهمه کرد. سپس در تأیید ضرورت گام‌برداشتن به سمت اصلاحات اقتصادی از دوگانه افغانستان و چین سخن گفت و اینکه در شرایط منطقه‌ای سودای دمکراسی غربی داشتن بیراهه است. مشروح مصاحبه همشهری با حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی ایران در پی می‌آید.  

اخیرا پیشنهاد شما درباره فروش پته‌های نفتی خبرساز شده است؛ پیشنهادی که در آن به صراحت عنوان می‌کنید دولت دلار و سکه‌های مردم را بگیرد و در ازای آن پته نفتی واگذار کند تا بتواند سال پایانی را بدون دغدغه پشت سر بگذارد. در این پیشنهاد، سود دولت عیان است، اما چه چیزی عاید مردم می‌شود؟

به‌طور کلی در بازار نفت دنیا اگر یک بشکه نفت تولید شود، حدود 3بشکه نفت خرید و فروش می‌شود؛ یعنی معاملات کاغذی نفت 3برابر معاملات واقعی نفت است. در ایران هم چون انحصار تولید و صادرات نفت در اختیار دولت بوده، هیچ‌وقت در بازار انرژی ایران نفت از سوی مردم خرید و فروش نشده است؛ درحالی‌که این معاملات همچون اوراق قرضه دولتی و بورس است. در ایران در شرایطی که برای تامین نیازهای ضروری کشور با کمبود منابع ارزی مواجه هستیم،  چیزی بین 40تا 50میلیارد دلار به‌صورت سکه طلا یا ارز مثل دلار و یورو دست مردم است و به تعبیری از چرخه اقتصاد ملی خارج شده. از آنجا که مردم از این پول‌ها و سکه‌ها صرفا برای حفظ ارزش پولشان که کم نشود، نگهداری می‌کنند، این کاغذهای نفتی دقیقا جایگزین مناسبی برای سکه‌ها و اسکناس‌های ارز خارجی دست مردم است و پول را هم به چرخه اقتصاد ملی بازمی‌گرداند. پیش‌بینی من این است که امسال سال پایانی تحریم‌های سنگین علیه ایران است و تا قبل از اینکه تحریم‌ها بشکنند، نباید کشور بشکند و دچار بحران‌های اقتصادی حاد شود و ما به‌راحتی با ذخایر موجود در ایران می‌توانیم کشور را یکی، دو سال دیگر اداره کنیم تا فشاری بر مردم وارد نشود. وقتی ما بتوانیم 10تا 20میلیارد دلاری که دست مردم است را به چرخه اقتصاد ملی وارد کنیم، معنی‌اش این است که قیمت دلار افزایش نمی‌یابد و کالاهای مورد نیاز مردم گران نمی‌شود و کشور در شرایط نرمال اداره می‌شود تا ان‌شاءالله تحریم‌ها رفع شود.

می‌شود گفت یکی، دو سالی کشور را با پول مردم اداره کنیم تا ببینیم رفع تحریم‌ها چه می‌شود؟

طبیعی است، مردم که طلا را مصرف نمی‌کنند، خوراکشان که نیست، مردم طلا و ارز را به‌خاطر اینکه ارزشش حفظ شود، نگهداری می‌کنند. ارزش کاغذی که 100بشکه نفت است، حفظ می‌شود؛ همانطور که طلا ارزشش را حفظ می‌کند. این پیشنهاد را من زمانی که قیمت هر بشکه نفت 25دلار بود، مطرح کردم. الان قیمت هر بشکه 40دلار است و بعد از کرونا حداقل قیمت هر بشکه 60دلار می‌شود و این یعنی مردم سود می‌کنند.

شما اشاره کردید که تحریم‌ها نهایتا 2سال دیگر ادامه می‌یابند. اگر تحریم‌ها باقی ماندند و شرایط به همین منوال و حتی دشوار‌تر شد، مردم ضرر نمی‌کنند؟

فکر می‌کنم پایان امسال ما از تحریم‌ها عبور می‌کنیم. مردم هم ضرر نمی‌کنند؛ چون دولت حداقل کفی را برای سود تضمین می‌کند و مثل اوراق مشارکت حداقل سود را برای مردم درنظر می‌گیرد.

شما مؤسس شرکت هواپیمایی ماهان هستید. زمستان گذشته با اعلام رسمی مشاهده ویروس کرونا در کشور، فعالیت هواپیمایی ماهان به‌شدت محل نقد مردم قرار گرفت و در فضای مجازی به خاطر عدم‌قطع پروازهایش به چین از سوی مردم تقبیح شد، چرا این پرواز‌ها انجام می‌شد و چرا توجهی به خواسته جامعه نشد؟

من هم‌اکنون سمتی در ماهان ندارم. اما باید بگویم ماهان که درمورد تصمیمات ملی تصمیم‌گیر نیست؛ ماهان  مسافر و بار جابه‌جا می‌کند و دولت است که سیاستگذاری می‌کند و تصمیم می‌گیرد که پرواز‌های پکن انجام بشود یا نه! حرف بی‌خود که نمی‌شود زد؛ مثلا در مورد آلوده شدن آمریکا و اروپا هم ماهان پرواز داشت یا تصمیم‌گیر بود؟

نقد ماهان به این دلیل بود که در اوج شیوع کرونا ودرحالی‌که پرواز‌های خارجی دیگر کشور‌ها متوقف شده بود مکررا در مسیر تهران- پکن در تردد بود!

از روزی که دولت تصمیم گرفت مسافر جابه‌جا نشود، مسافری جابه‌جا نشد، ولی بله پروازهای ماهان ادامه داشت و بار می‌آورد و بخش مهمی از بار انتقال دارو، تجهیزات پزشکی و مواداولیه کارخانه‌ها از سوی ماهان انجام می شد.

چرا فقط پرواز ماهان برقرار بود؟

به‌خاطر اینکه شرکت‌های دیگر، هواپیمایی که بتواند به دوردست پرواز کند، ندارند. ماهان ناوگان پیشرفته‌ای در اختیار دارد و هواپیماهایش می‌توانند بدون سوختگیری 16ساعت پرواز کنند، هیچ شرکت داخلی دیگری هم این امکان را ندارد.

23سال از بروز و ظهور جریان اصلاحات می گذرد. هنوز این جریان بر سر تحقق شعارهای اولیه در بحث جامعه مدنی، مانده است؛ همین توقف و عدم‌پیشرفت، هم منجر به دلسردی مردم از این جریان شده و هم چهره‌های این جریان را به نقد درون گروهی واداشته؛ آنچنان که جمعی از آن تعبیر به‌خودزنی می‌کنند، به‌نظر شما گره کار اصلاحات درپیشبرد آرمان‌هایش چه بود؟

 

من در این‌باره نظراتم متفاوت است که تاکنون درباره آن سخن نگفته‌ام؛ اساسا در جمهوری اسلامی در کلان نظام و در رهبری نظام سیستمی به نام ولایت فقیه مستقر است. پیش از هر چیزی باید بگویم که دوستان اصلاح طلب امروزی ما در دوران امام این سیستم را مستقر کردند و دوستان اصولگرایمان نیز در این 30 سال اخیر بعد از رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای این سیستم را تقویت کردند. با این نوع سازماندهی و تقسیم کاری که در جمهوری اسلامی وجود دارد اساسا خیلی از چیزی‌هایی که دوستان روشنفکر ما و یا نخبگان و طبقه متوسط کشور در این سال‌ها شعارش را داده‌اند و دنبالش بوده‌اند محقق نمی‌شود.

یکی از مهم‌ترین دستاوردهای استقرار ولایت فقیه در کشور امنیت ایران است، یعنی واقعا اگر قدرتی به نام ولایت فقیه و هدایت‌های ولایت فقیه نبود ما نمی‌توانسیم در منطقه‌ای که بسیار متشنج است، به حفظ تمامیت ارزی و امنیت ایران امیدوار و مطمئن باشیم. یک دستاورد دیگر، در حوزه سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی ایران حفظ استقلال ایران است؛ یعنی از نقطه‌ای که روزگاری سران پیروز جنگ جهانی دوم می‌آمدند در کنفرانس ایران می‌نشستند، پادشاه ایران را تبعید می‌کردند و باید سیاستمداری مثل فروغی پیدا می‌شد تا رایزنی کند و محمد رضا را به جای پدر بنشاند - آن هم با خفت بی‌سابقه‌ای که کف ماشین پنهانش می‌کردند تا به دور از چشم مأموران انگلیسی برای سوگند به مجلس برود- به نقطه‌ای رسیده‌ایم که رئیس‌جمهور آمریکا می‌گوید ایران می‌خواهد در انتخابات آمریکا دخالت کند! این استقلال ایران مرهون یک قدرت مرکزی به نام ولایت فقیه است.

البته در حوزه‌هایی هم دستاورد‌های کمی داشته‌ایم. هر گروهی که بخواهند به آینده ایران فکر کنند اگر بتوانند با آن گروه مرکزی مسائل‌شان را حل کنند حتما پیشرفت خواهند کرد؛ مثلا در دوران اصلاحات 3 پروژه سیاسی توسعه احزاب، توسعه مطبوعات و استقرار شوراهای شهری مطرح بود، در 2 پروژه اول دولت ناموفق بود چون وارد اختلافات دولت با قدرت مرکزی شد، اما در بحث شوراها موفق شدند و خیلی هم پیشرفت خوبی بود. یادم هست همان ایام با آیت‌الله هاشمی صحبت می‌شد می‌گفتند «مگر می‌شود که ما سنندج، چابهار، زاهدان و ایرانشهر را دست منتخبان خود مردم بدهیم و انتظار داشته باشیم این واگرایی‌های داخلی حل شود؟» خب دیدیم اتفاقی نیفتاد و مباحث حل شد. مهم‌ترین مسئله‌ای که ما باید به‌دنبالش باشیم این است که آیا می‌توانیم مسائلمان را با بالاترین سطح رهبری نظام هماهنگ کنیم؟ اگر هماهنگ کنیم می‌توانیم موفق باشیم، من تصور می‌کنم با تجربه‌های تلخ و شیرینی که ما از 76 تا‌کنون داشته‌ایم عجالتا در بحث توسعه سیاسی و توسعه فرهنگی نمی‌توانیم به یک تفاهم ملی برسیم که همه قبول داشته باشند و جلو برویم.

 دلیلش چیست؟

 جواب خیلی ساده است، شما به منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کنید، نگاه کنید، ما که در یک کشور اروپایی زندگی نمی‌کنیم! ایران یک کشور آسیایی در منطقه خاورمیانه است. شمال کشور را نگاه کنید، می‌بینید که پوتین به‌دنبال حکمرانی دائمی خود است تا به یک تزار جدید بدل شود. ترکیه را که بیشتر سابقه دمکراسی دارد، در منطقه ‌ببینید، اردوغان جوری قوانین را اصلاح می‌کند که انگار درصدد بازسازی سلاطین عثمانی است. جنوب ایران هم که تکلیفش مشخص است. ما در منطقه‌ای نیستیم که به‌سادگی جوانه‌های دمکراسی و حقوق بشر از دلش بیرون بیاید، اگر بخواهم امروز حرف مهمی به شما بزنم، آن این است که از نظر من شاید بهتر این است که اصلاح‌طلبان و نظام به یک جمع‌بندی جدیدی برسند. ما یک حداقلی برای اصلاحات تعریف کنیم و این حداقل را در بحث توسعه اقتصادی و اجتماعی‌ای که می‌توانیم بر سر آن با نظام تفاهم کنیم، جلو ببریم. مثل تجربه چین، مگر در چین دمکراسی هست؟ مگر آزادی در چین به مفهوم غرب وجود دارد؟ خیر، یک سیستم بسته کمونیستی چین را اداره می‌کند اما 40سال مکرر است که رشد اقتصادی 8درصد را تجربه می‌کند.

یعنی نظرتان این است که اصلاحات بعد از 24سال فرازونشیب بر سر شعارهای سیاسی به نقطه احیای اقتصاد بازگردد؟

صبر کنید، حالا من از شما به‌عنوان یک روزنامه‌نگار می‌پرسم، شما ترجیح می‌دهید که کشور و مردم در این دعواها و کشمکش‌ها فقیر بشوند و ایران کشوری مثل افغانستان بشود، یا اینکه ترجیح می‌دهید حتی در نظامی که حقوق شهروندی را به‌معنای غربی‌اش قبول نمی‌کند، کشور دچار عقب‌ماندگی اقتصادی نباشد؟

شما دو‌قطبی جدید  «چین - افغانستان» را مطرح می‌کنید؟

من واقعیت را می‌گویم، اگر اصلاح‌طلبان بتوانند با نظام به تفاهم برسند و توسعه اقتصادی و اجتماعی را پیش ببرند...

شما بهتر می‌دانید که اصلاح‌طلبان بیشتر از هر زمانی رانده شده‌اند، در انزوایی که به آن دچار شده‌اند چگونه با قدرت به تفاهم برسند؟

همه رانده شده‌اند! مگر اصولگرا‌ها رانده نشده‌اند. آقایان علی‌اکبر ناطق‌نوری، علی لاریجانی، ‌محمدرضا باهنر، مرتضی نبوی و بادامچیان کجا هستند؟ آقای میرسلیم با 5رأی گوشه مجلس نشسته است. این یعنی همه رانده شده‌اند.

آنهایی که قدرت گرفته‌اند چه کسانی‌اند؟

آنها کسانی هستند که صرفا براساس شاخص‌های قدرت برنامه‌ریزی کرده‌اند و کارشان را پیش برده‌اند.

تنظیمات آنها قدرت را از شما گرفت؟

ببینید، اشکال از زمانی شروع شد که ما نتوانستیم خودمان را با قدرت تنظیم کنیم، ما همان گروهی هستیم که توانستیم دو تا 20میلیون برای آقای خاتمی از مردم رأی بگیریم و توانستیم در نظام او را به‌عنوان یک رئیس‌جمهور موفق جا بیندازیم، ما همان گروهی هستیم که می‌توانستیم دو‌سوم مجلس ششم را بگیریم، چرا وقتی که ما می‌توانستیم همه این کارها را انجام دهیم، امروز به نقطه‌ای رسیده‌ایم که یک فراکسیون 10نفره هم در مجلس یازدهم نداریم؟ این نقص کار ماست، ‌حتی نقص کار آقای ناطق و امثالهم است.

این نقص کار شماست یا نیروی قهریه شما را از میدان به در کرد؟

مگر این نیروی قهریه قبل‌تر هم نبود؟ چرا نتوانست ما را کنار بزند؟ من برای پاسخ به این سؤال کمی به عقب برمی‌گردم، شما فکر می‌کنید اینکه مرحوم امیرکبیر که صدراعظم هم بود، از امیر نظامی بیفتد و در حمام فین به قتل برسد به نفع مردم بود؟ اینکه آقای امیرکبیر را شاه جوان برکنار کرده، بله، برکنار کرده است اما چرا باید امیرکبیر به سلام نوروزی شاه نرود تا از امیر نظامی هم عزل شود و بعد تبعید و کشته شود؟ اگر امیرکبیر می‌توانست خودش را در قدرت حفظ کند، حتما می‌توانست دو، سه سال بعد از آن دوباره در معرض خدمات بالاتری قرار گیرد. ما باید کاملا واقع‌گرا باشیم. بله، حتما کسانی بوده‌اند و هستند که دوست نداشته‌اند و دلشان نمی‌خواسته که آقای ناطق نوری درصحنه سیاسی کشور باقی بماند و یا محمد خاتمی در عرصه سیاسی کشور بدرخشد، اما ما هم با اشتباهاتمان و نشناختن روابط قدرت و نشناختن شرایط کشور و شرایط خودمان در این مسیر تأثیر‌گذار بوده‌ایم و همه کشور ضرر کرده است.

از مثال شما می‌توان این برداشت را کرد که چهره‌هایی که به حاشیه رانده شده‌اند، خودشان را از رعایت عرف تعاملات قدرت کنار کشیده‌اند؟

من می‌گویم یک جریان سیاسی - اجتماعی باید متناسب با واقعیت‌ها و آن مقدار که امکان حرکت دارد، حرکت کند؛ نمی‌تواند آن مقداری که برایش ایده‌آل است را ملاک قرار دهد. ممکن است ما ایده‌آل‌هایی داشته باشیم اما واقعیت‌ها ما را به امور دیگر رهنمون می‌کند.

شما از واقع‌گرایی می‌گویید اما کارگزاران سازندگی همواره همپای دیگر احزاب اصلاح‌طلب در بزنگاه‌های سیاسی شعارهای جامعه مدنی را مطرح می‌کرد و همان بحث حقوق شهروندی که شما اشاره کردید، که شدنی نیست، مکررا محل مانور سیاسی‌- انتخاباتی این جریان بوده است. سؤالم این است که چرا و چه چیزی باعث شد که شعاری بدهید که مطالبه عمومی را بالا ببرد و حالا در اجرایی‌‌کردنش ناکام مانده‌اید؟

(با خنده) یک ضرب‌المثل قدیمی است که می‌گوید «خدا کند که آدم را سگ بگیرد، جو نگیرد.»

یعنی این همه سال شما جو‌گیر بودید؟

کلی می‌گویم، من به گذشته کاری ندارم، الان باید آینده را ساخت، اما اگر بپرسید اصلاحات در شرایط فعلی در چه عرصه‌هایی می‌تواند موفق باشد، من پاسخ می‌دهم عرصه اقتصادی و اجتماعی! در عرصه سیاسی و فرهنگی کار ما بسیار سخت و نشدنی است، چون نمی‌توانیم در این مسائل با قدرت اصلی نظام به ‌نظر مشترک برسیم، چون مشترکات‌مان کم است.

این را از چه زمانی فهمیدید؟

خیلی وقت است، من در مجلس پنجم در خدمت شیخ عبدالله نوری و بعد هم آقای انصاری یک فراکسیون اقلیت را اداره می‌کردیم، اقلیتی بودیم که اکثریت را زمین‌گیر می‌کردیم، اما من که عضوی از این اقلیت بودم، در مجلس ششم کاملا کنارنشستم. نه نطق پیش از دستور داشتم، نه مصاحبه کردم و برخلاف اینکه در مجلس پنجم رئیس کمیسیون بودم، نه عضو هیأت‌رئیسه شدم و نه رئیس کمیسیونی، کاملا کنار ایستادم و فقط یک جمله گفتم: «چراغ گوشه‌نشینان مدام می‌سوزد.» چون دیدم با این دوستان جدید نه می‌توانم همراهی کنم و نه رقابت، چون آنها می‌خواستند همه مسائل ایران را ظرف 6‌ماه اصلاح کنند. نشستم کنار و 5 تا طرح اقتصادی مهم را هماهنگ کردم و کارهایش را پیش بردم. ما به‌عنوان عناصر سیاسی و کسانی که بالاخره جمعی از مردم ممکن است به آنها اعتماد داشته باشند باید متناسب با واقعیت‌ها حرکت کنیم. توصیه امروز من این است که در بحث اصلاحات اقتصادی و اصلاحات اجتماعی که می‌توانیم با مجموعه نظام به یک مفاهمه برسیم، وارد میدان شویم.

در بحث خودانتقادی اصلاحات برخی مدعی‌اند که کارگزاران، اصلاح‌طلب نیستند و در ائتلافی با اصلاحات همراه و هم‌مسیر شده‌اند. کارگزاران سازندگی اصلاح‌طلب‌اند؟

ما خودمان را بنیان‌گذار اصلاح‌طلبان می‌دانیم. خیلی هم شرح آن ساده است. ما در دوره آقای هاشمی توانستیم مملکت را از مجلس چهارم به مجلس پنجم منتقل کنیم و ریاست‌جمهوری ششم را رقم بزنیم، ‌این کار ما بوده است. کار دوستان دیگر ما که خیلی دوستشان داریم و خیلی خیلی اصلاح‌طلبند، اما نتیجه کارشان این شده که مجلس ششم را داده‌ و مجلس هفتم را تحویل گرفته‌اند و ریاست‌جمهوری آقای خاتمی را هم واگذار کرده‌ و به احمدی‌نژاد تحویل داده‌اند.

منتقدان شما معتقدند شما کندرو بودید و در بزنگاه‌های سیاسی آنچنان که باید، ظاهر نشدید؟

ما مدعی نیستیم، اما به عمل کار بر‌آید به سخندانی نیست. حتما ما نمی‌توانیم مانند دوستان نطق‌های پرشور کنیم، ما میانه‌رو بودیم؛ چراکه رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود. ما باید بدانیم که وقت حرف‌های قشنگ گذشته است.

در شرایط فعلی به‌نظر نمی‌رسد پیوسته رفتن شامل حال شما هم بشود؟

بله. در شرایط فعلی کارمان خیلی سخت شده، اما بسیار به آینده امیدواریم.

شعارهای شما برای آینده شاید مفید باشد، اما بحث من کنکاش گذشته است. آیا می‌دانستید مسیر افزایش مطالبات عمومی - که فکت‌هایش را برشمردید که در ایران و در منطقه شدنی هم نیست- اشتباهی است و بر این روند اصرار داشتید؟

 

زمان برد تا اینکه به این نتیجه برسیم. مگر در خود انقلاب اسلامی و در آغاز پیروزی حرف‌ها و شعارهایی زده نشد که بعد فهمیدیم اشتباه است و مسیر را اصلاح کردیم، مگر صنایع و بانک‌ها را ملی نکردیم؟ آیا همه اینها منجر به رشد اقتصاد شد؟

ریشه همه اینها کجاست؟

عموما پایه انقلاب اصلاح است. وقتی مردم را با شعارهای چپ بیاورید، نمی‌توانید عملکرد راست داشته باشید و دچار تضاد می‌شوید. حالا اینکه شما می‌گویید اصلاح اصلاحات؛ روندی را که در این مسیر طی شده، باید دید.

اصلا از اصلاحات چیزی باقی مانده است؟

اصلاحات یک ضرورت تاریخی کشور است؛ اینکه چه بخش‌هایش شدنی است یا کدام بخش‌ها نشدنی است، اینها قابل ‌بحثند که باید با اهداف ملی و مهم کشور مورد بررسی قرار گیرد. اما آنچه امروز به‌نظر من ضروری است این است که اصلاحات را به‌صورت جدی در 2حوزه اقتصادی - اجتماعی ببینیم و کشور را از فقیر و ضعیف شدن نجات دهیم.

یعنی می‌گویید جریان اصلاحات به‌لحاظ بروز و ظهور سطح شعار به سال68 برگردد؟

بله به سال68 برگردیم؛ چون اگر آمار و ارقام را در سال68 بررسی کنیم، هر ایرانی 50درصد یک ایرانی در سال56 ثروت داشته است. ما در آن ایام، تصمیم گرفتیم و کشور را به حرکت درآوردیم.

شما از اصلاح شعار جریان اصلاحات می‌گویید اما به‌نظر می‌رسد از نظر اقبال عمومی شانسی برای تصاحب ریاست‌جمهوری در 1400 ندارید چرا که در اسفند‌ماه گذشته خود شما مدعی شدید که 50درصد کرسی‌های تهران در مجلس را لیست کارگزاران خواهد گرفت اما حتی یک کاندیدای این لیست هم وارد مجلس نشد؟

درست است. اما در مورد انتخابات آینده تمام ظرفیت‌هایمان را به میدان خواهیم آورد هرچند نمی‌دانیم از مشارکت ما در انتخابات توسط نظام استقبال خواهد شد یا نه؟ ما هنوز پالس مثبت دریافت نکرده‌ایم. به هر حال سناریوهای مختلفی روی میز هست؛ یکی اینکه تعدد ثبت نام داشته باشیم تا ببینیم که چه‌کسی تأیید می‌شود. همه اتفاق‌نظر داریم که اگر کاندیدای اصلاح‌طلبی به میدان آمد از آن حمایت کنیم.

براساس الگوی احراز صلاحیت‌های انتخابات‌های اخیر، کاندیدای اصلاح‌طلبی که مورد اقبال باشد احتمال رد صلاحیتش زیاد است. ‌فکر نمی‌کنید اصلاحات از فقدان کاندیدای مؤثر رنج می‌برد؟

فعلا که عشق به خدمت در جریان اصلاحات موج می‌زند و ما از تعدد کاندیداها رنج می‌بریم و خیلی‌ها رد صلاحیت نشده‌اند. اسحاق جهانگیری، محمدرضا عارف، محسن هاشمی، ‌حسین دهقان، رضا اردکانیان و عباس آخوندی ازجمله کسانی هستند که ابراز علاقه به کاندیداتوری کرده‌اند اما باید از بین اینها به یک گزینه برسند.

آقای ظریف چطور؟

نشنیدم اظهار علاقه کرده باشد که بیاید چون او واقعیت‌ها را بهتر می‌شناسد.

اصلاحات زمانی توانسته تأثیر‌گذار باشد و نتیجه انتخابات را به سود خود تمام کند که مشارکت مردم از انتخابات گسترده باشد، در شرایط فعلی که دلسردی از این جریان دیده می‌شود و شرایط اقتصادی هم مردم را از بهبود اوضاع ناامید کرده چطور می‌شود نتیجه انتخابات1400 به سود این جریان باشد؟

برای انتخابات پیش‌رو 2 فرض مطرح است؛ فرض اول اینکه گردانندگان انتخابات مایل به برگزاری انتخابات با دید مشارکت متوسط مثل انتخابات مجلس یازدهم باشند که دراین شرایط تعداد کاندیداهای احراز صلاحیت شده محدود خواهد بود. فرض دیگر این است که به‌خاطر شرایط منطقه‌ای و بین‌المللی نیاز باشد که استقبال حداکثری به صندوق‌های رأی صورت گیرد و مردم ترغیب به رأی دادن و مشارکت انتخاباتی شوند که در این فرض باید کاندیداهایی وارد میدان شوند که مردم را تحت‌تأثیر قرار دهند. دراین میدان در هیچ‌یک از کاندیداهای احتمالی که من از آنها نام بردم این پتانسیل وجود ندارد که مردم را به حضور در پای صندوق‌های رأی ترغیب کنند. در این فرض فردی که دارای رزومه روشن  و قابل دفاع باشد باید میدان‌دار انتخابات شود. ضمن اینکه تأکید می‌کنم حتما باید بتواند با رهبری هماهنگ باشد. به عقیده من رئیس‌جمهور آینده باید دارای دو ظرفیت باشد. او هم باید بتواند قدرت رهبری را پشت دولت بیاورد. از سوی دیگر باید بتواند کارشناسان و مدیران دولتی و خصوصی را برای بهبود شرایط پای کار بیاورد.

عزمی در دفاع از رزومه آیت‌الله هاشمی از جانب کارگزاران دیده می‌شود که گویا سعی دارند به او قداست بدهند، چرا کارگزارانی‌ها نقد آیت‌الله هاشمی را برنمی‌تابند؟

من چنین حسی را ندارم. هیچ‌کس نبوده که نتوان نقدی به او وارد کرد. آیت‌الله هاشمی کارکردهای مثبت فراوانی داشته است اما حتما اشتباهات خاصی هم در عرصه سیاسی داشته‌اند و در این تردیدی نیست. اما من بر این باورم که مهم‌ترین ضرری که کشور در دوران بعد از جنگ متحمل شد، فاصله‌ای بود که میان آیت‌الله هاشمی با مقام معظم رهبری افتاد. من این را بزرگ‌ترین ضربه به کشور تلقی می‌کنم. اگر به هر تدبیری آن اتحاد سال‌های اولیه حفظ می‌شد امروز رقم تولید ناخالص ملی اقتصاد ایران به‌جای 400میلیارد دلار، 2500میلیارد دلار بود.

منبع خبر: